یکی از توصیه های مؤکد اهل البیت علیهم السلام در باره قیام امام حسین علیه السلام زنده نگه داشتن آن است. امام رضا علیه السلام در این باره چنین میفرماید: « من کان عاشوراء یوم مصیبته جعل اللّه عزّ و جلّ یوم القیامة یوم فرجه و سروره»، « هر کس عاشورا را روز مصیبت خویش قرار دهد، خداوند تبارک و تعالى روز قیامت را روز شادى و خوشحالى او قرار میدهد. همچنین امام صادق علیه السلام فرمودند: «على بن الحسین علیه السلام به یاد عاشورا بیست سال گریست و هرگز طعامى نمیخورد مگر این که گریه میکرد».
بنابراین، تلاش برای فراموش نشدن نهضت حسینی یکی از وظایف اساسی شیعیان است و این درسی است که از فراموشی غدیر گرفته شده است.
بدون تردید شیوه های مختلفی برای احیاء یاد و خاطره این حادثه بزرگ وجود دارد که برخی از آنها بخصوص مورد توجه ائمه معصومین علیهم السلام قرار گرفته است که از جمله آنها می توان به زیارت امام حسین علیه السلام در روز عاشورا و اربعین اشاره کرد.
امام صادق علیه السلام فرموده اند: «لو یعلم النّاس ما فی زیارة قبر الحسین علیه السلام من الفضل لماتوا شوقاً» اگر مردم فضیلت زیارت قبر امام حسین(ع) را می دانستند از شوق جان می باختند».
فارغ از آثار معنوی مترتب بر این زیارت نامه ها، آنچه که به اهمیت این زیارت ها می افزاید جهت دهی آن به تفکر زائر در نهضت عاشورا و رسیدن به عمق درس های منحصر بفرد آن است.
در این مقاله سعی ما بر این است که خیلی کوتاه به یکی از این جهت دهی ها و درس های آن اشاره کنیم.
ترک فعل ها هم مانند فعل غلط آثار شوم و زیانباری دارند.
درس های عاشورا را نباید به رفتار و گفتار امام حسین علیه السلام در طول زندگی بویژه به دوره شش ماهه آخر عمر ایشان منحصر کنیم که در آن صورت، حتما گستره و سطح آموزندگی آن را محدود ساختیم و از آن دانشگاه بزرگی که امام صادق و امام رضا علیهما السلام از این واقعه عظیم تصویر کردند خبری نخواهد بود.
با تحلیل حادثه عاشورا و دقت در حوادث قبل و بعد از آن و نیز مطالعه سخنان و مذاکراتی که در طول دوران مبارزه صورت گرفته است بخوبی در می یابیم که در این واقعه بزرگ نه تنها عملکرد امام حسین علیه السلام و یارانش و نیز عملکرد دشمنان وی درس آموز و تأثیر گذار بوده بلکه سکوت و ترک فعل افراد زیادی اعم از آنکه دوست و یا دشمن وی بوده اند بسیار مؤثر و مایه عبرت بوده است.
این قسمت یعنی مطالعه ترک فعل ها، همان بخش تاریک تاریخ است که علی رغم تأثیر گذاری فراوان آن بر روند تاریخ، معمولا از آن غفلت می شود.
داستان شريح قاضی و هانی بن عروه یک نمونه تاریخی از ترک فعل است که در ایجاد حادثه عاشورا نقش بسیار جدی داشته است.
پس از مرگ معاويه، حدود هفتاد تن از سران شيعه کوفه از جمله شریح قاضی در خانۀ سليمان بن صرد خزايي جمع شده و پس از اجماع بر مخالفت با خلافت یزید، با هم همپيمان مي شوند كه امام حسين علیه السلام را به كوفه دعوت كنند و با او به عنوان امام مسلمین بیعت نمایند.
امام حسين علیه السلام پس از دریافت نامه سران كوفه، مسلم بن عقيل را به كوفه روانه مي كند تا اوضاع شهر را به امام گزارش كند. بعد از آن كه مسلم وارد كوفه مي شود مورد استقبال خوب مردم مواجه می شود و تعداد زیادی از اهل کوفه با او بيعت مي كنند. هنگامی که خبر به يزيد مي رسد، فورا برای کنترل اوضاع کوفه عبيدالله بن زیاد را که والی بصره بوده به عنوان حاکم کوفه به آنجا می فرستد.
عبيدالله پس از استقرار در مرکز حکومت، بلافاصله مسلم را شناسايي کرده و هانی بن عروه را نیز كه مسلم در خانۀ او مهمان بود دستگير مي كند و پس از ضرب و جرح شدید به زندان می فرستد.
خبر زندانی شدن هانی به قبيلۀ او مي رسد و حدود چهار هزار نفر مطلع مي شوند و مسلحانه اطراف قصر دارالاماره را احاطه مي كنند. اينجا بود كه عبيدالله بن زیاد خطر را احساس مي كند و در صدد چاره جويی برمي آيد.
به شريح گفت: « برو هانی را در زندان ملاقات كن و آنچه دیدی به مردم گزارش کن». شريح در زندان، هانی را مجروح ديد. تا چشم هانى به شریح افتاد، فریاد برآورد: «اى مسلمانان! این چه وضعى است؟! پس قوم من چه شدند؟! چرا سراغ من نیامدند؟!».
شریح قاضى گفت: «مىخواستم حرفهاى هانى و حال او را به افراد قبیله اش که اطراف دارالاماره جمع شده بودند منعکس کنم. اما افسوس که جاسوس عبیداللَّه آنجا حضور داشت و جرأت نکردم!»
شریح نزد مردم آمد و به آنان اطمينان داد كه هانی زنده است و واقعيت را گزارش نكرد و به تعبیر دیگر مرتکب ترک فعل شد.
مقام معظم رهبری دام عزه در زمینه ترک فعل شریح، سخن بسیار جالبی دارد که به عنوان حسن ختام این گفتار به آن اشاره می کنیم. ایشان می فرماید: «شاید اگر شریح همین یک کار را انجام مىداد، تاریخ عوض مىشد. اگر شریح به مردم مىگفت که هانى زنده است، اما مجروح در زندان افتاده و عبیداللَّه قصد دارد او را بکشد، با توجّه به اینکه عبیداللَّه هنوز قدرت نگرفته بود، آنها مىریختند و هانى را نجات مىدادند. با نجات هانى هم قدرت پیدا مىکردند، روحیه مىیافتند، دارالاماره را محاصره مىکردند، عبیداللَّه را مىگرفتند؛ یا مىکشتند و یا مىفرستادند به سمت بصره. آن گاه کوفه از آنِ امام حسین علیهالسّلام مىشد و دیگر واقعهى کربلا اتّفاق نمىافتاد!».
سید هاشم موسوی